دانلود آهنگ تب از میلاد فهیم نژاد

barcode




متن آهنگ تب از میلاد فهیم نژاد


روزگار غریبیست عزیز

قصه ها همیشه تب دارند

ماجرا چون پسته اى در بسته

و خدایانى که از آن خبر دارند

یک روز که به راه من برگردى

میبینى که غریبه اى طاعونى

از درد جزامى در روحش

مرده است تا به خانه بر گردى

قصه ها همیشه تب دارند

بنشین کنارم، کمى حرف دارم

بنشین به تماشاى ریزش آوار

برایت یک استکان چاى دارم

روزگارم بود الکى دانه درشت

که هر غمى از ان عبور میکرد

سقف خانه انباشته از رویاهام

الکى خنده هامو درو میکرد

اولین برگ زرد درخت

بوى تکلیف شب میداد

مهر اغاز سال تحصیلى

که از دیدار تو خبر میداد

زندگى طعم خودش را داشت

زلال و گواراى وجودم بود

و من مثل توله اى بازیگوش

کوچه هم مثل امن خانه ام بود

تنها دلهره در عمق وجودم

گره در ابروى مادرم بود

و دلخوشیم بعد هر خرابکارى که

بچه است و این حرف پدرم بود

هر روز مثل یک ماجراجو

به کشف تازه اى میرسیدم

کنج به کنج حیاط خانه ام را

در پى ناشناخته اى مى دویدم

کم کم روزگار داشت ورق میخورد

زندگى رنگ به رنگ سپر میشد

حالا اون پسر بچه ى بازیگوش

داشت کمى اقاى خودش میشد

دیگر پشت لبش سبز شده

پدر میگفت که دیگر مرد شده

جنس غرور در صدایش زنگ انداخت

همه گفتند که، چقدر زرنگ شده

دیگر دست و پاى دختراى همسایه

کم کم دلمو به لرزه مى انداخت

و چشم چرونیهاى بچه گانه

گاهى توى دردسرم مى انداخت

ما که توى محل قشونى داشتیم

پیش همه، نامو نشونى داشتیم

همسایه ها تنگ از این کله خر

و خنده ى پدر که آبرویی داشتیم

عارضم خدمت شما سرورم

چشمم به جمال شما که روشن شد

گفتم که ماجرای تازه اى دارم

گفتم به این دل وامونده

که چه وصله ى گرونى دارم

نمیدانستم عزیزکم

چشمم به جمال شما که روشن شه

این بچه شهرو بهم میریزه

چشمم که به جمال شما روشن شد

اخ که این طفل بهم میریزه

هر روز در پى دیدارت

چشم چرانیت مى کردم

دزدکى از زیر لب گاهى

به تو تیکه پرانى مى کردم

چه روزگارى داشتیم

حس و حال عجیبى بود

کوهه ارزو داشتیم

روزگار غریبى بود

حرف، حرف میآورد بانو

سرت را به درد اورد بانو

و درد، درد مى آورد بانو

ما درد مشترک داشتیم

حالا اون پسر بچه ى بازیگوش

شده یک مرد سى ساله

دیگه اون سرخ لبهایش

سیاه از دود سیگاره

دیگه اون تند نفسها

کند شده و خش داره

دیگه آسمانش بى تاب شده

مثل ابراى بهار شده

مادرم غصه دار از اینکه

پسرش دل داغ شده

روزگار غریبى بود

حرف، حرف میآورد بانو

درد، درد مى اورد بانو

و من سرت را به درد اورم بانو

وقتى که آسمان فرو میریخت

و سقف ارزوها آوار شد

وقتى که حجم جاى خالیت

یکشب زدو کل جهان شد

کوه در چشم من میلرزید

اشک از چشم من جارى شد

تو کجا بودى که ببینى

تو کجا بودى که ببینى

عرش خدا هم لرزان شد

بانو

بترس از شبى که ارام بگیرم

بترس از شبى که نگاهم بمیرد

بترس از شبى که سحر ندارد

طلوعم پشت چشمانت بمیرد

نگاه کن، من همانم

شدم پیر بچه اى که تب دارد

گاهى هذیان داره افکارم

همیشه روزگارم لرز دارد

همیشه تب و تاب فکراى پوشالى

مرا در کودکیم میخواسته

پشت صداى هر طبل توخالى

یکى تورا یواشکى میخواسته

جان جانان من،

تو شمایل زندگى باش

من از این حالت تهوع بیزارم...

من از استفراغ تو در افکارم

هر روز و شبم را غذا دارم......

میدانى؟

سخت است که پریشان نشوى

اى پربارترین ابر بارانیه من

من روانم به تو الوده شده

ناروا بود انچه که کردى با من

گفتم و گفتم و گفتم

و تو هر بار سکوت کردى

تو هم بگو از روزگارت

کمى از آسمان پر ستارت

بنشین، دوباره چاى اوردم

کجا با این حال بى قرارت

بنشین، هنوزم حرف دارم

بنشین که شیره ى درد جا مانده

میدانى،من همانم، همانکه

یک عمر چشم به راهت مانده

شعر من، جنون رختخوابم بود

آن شبایى که تا صبح بیدارم...

شعر من یک تن عریان از توست

شبایى که باد را در آغوش دارم...

ولگردى دران کوچه ى بن بست

شب گردى در ان عالم مست

براى من از جنس عبادت بود...

در خانه ى تو آیا خدایى هست!؟

در خانه ى من خدا مترسک بود....

بترس از شبى که آرام بگیرم

بترس از شبى که نگاهم بمیرد

بترس از زاده ى تابستان، اما

گفته بودم که در پاییز میمیرم....

بانو

بترس، من امشب آرام میگیرم

برخی از آهنگ های دیگر میلاد فهیم نژاد


بزرگترین آرشیو موسیقی ایرانی

شما ممکن است این را هم بپسندید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *