دانلود آهنگ تار و آواز از همای مستان
متن آهنگ تار و آواز از همای مستان
محتسب
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: « ای دوست! این پیراهن است افسار نیست »
گفت: « مستی زان سبب افتان و خیزان میروی »
گفت: « جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست »
گفت: « میباید تو را تا خانه قاضی برم »
گفت: « رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست...
قاضی نیمه شب بیدار نیست »
گفت: « تا داروغه را گوئیم در مسجد بخواب »
گفت: « تا داروغه را گوئیم در مسجد بخواب »
گفت: « مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست »
گفت: « دیناری بده پنهان و خود را وا رهان »
گفت: « کار شرع کار درهم و دینار نیست »
گفت: « آنقدر مستی، آنقدر مستی، مستی...
زهی از سر بر افتادت کلاه »
گفت: « در سر عقل باید...
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست »
گفت: « باید حد زنند هشیار مردم مست را »
گفت: « هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست »