دانلود آهنگ تراژدی از بابک چارآخشیجان
متن آهنگ تراژدی از بابک چارآخشیجان
دوباره دلم گرفته گرفته گلومو بغض،
درونم جنگو دعوا کشمکشو نزاعه خب،
دلم از عالم و آدم شده از زمونه پر،
یه خواب راحت میخوام که پا نشم از اونم صبح،
بی اختیار میریزن اشکام رویه گونه هام،
چند وقته درگیرم با خودم اصن روبه راه،
نیستمو گله مندم همش از این روزگار،
از موندنیام مونده فقط عکس رو دیوار توی قاب،
برم داشته فکر و خیالو همش تو فکر فروام،
این سردردایه لعنتیم بازم شدن شروع اه،
شبو روزمو گم کردمو نه شب دارم نه روز قلب،
درد میکنه و درد قلبم بد بریده امونم،
چشام روهم بند نمیشنو خون شدن از بیخوابی،
عقربه نمیچرخه اصن مشتام روی دیوار بی،
انگیزمو ناامیدم متنفر از این حال بی،
زارم از این زندگی شدم بهونه جو ایراد گیر،
بهم ریخته روحو روانم نمونده اعصاب برام،
فکر نمیکردم یه روزی شکل امروز از پادرآم،
سرزنده و سرحال بودم نیستم امروز غبراق یچ،
زندگیم شده یه جور یه رنگ یکنواختو تکراری،
تنهام توی خلوت خودم نه ندارم اشتیاق،
به رفتو آمد با کسی و غرق شدن همه کشتیام،
پریشونم آشفته اندوه مند اندوهگین،
سرگشتم متحیر درموندم محزون این،
هوش و حواس پریده از سر دچار پرتی حواس شدم،
حتی نمیتونن از من داروها دردی دوا کنن،
یاری نمیکنه نفس خونه سنگین هواشو من،
اصن حالو روزم خوش نی همش درگیرم با خودم،
جونی تو تنم نمونده بی رمقم پاره قلبم،
بریدم از زندگیو حسو حال قالبم غم،
شکستن آدما دلم رو گذاشتن پا رو قلبم،
تنها مونسم شده یه دونه قلم با یه دفتر،
_____
طاق شده طاقتم اینقد به بن بست برخوردم،
غوطه ور تو مشکلاتم خل وضعمو افسردم،
زندگی به وفقه مرادم نبوده نیست نه،
دردامو تو خودم ریختم از درونم هیچکس،
باخبر نی نمیدونه چه اندازه داغونم،
میگذره امروز و میاد یه فردایه داغونتر،
به استخوونم رسیده کارد و شدم عاصی من،
میپرم به هرکسی که بخواد بشه پاپیچم،
ابروهام توهم یه اخم غلیظ تویه چهرم،
بعضی وقتا دلم میگیره و نمیدونم چم هست،
دوباره دلم گرفته گرفته گلومو بغض،
درونم جنگو دعوا کشمکشو نزاعه خب،
دلم از عالم و آدم شده از زمونه پر،
یه خواب راحت میخوام که پا نشم از اونم صبح،
بی اختیار میریزن اشکام رویه گونه هام،
چند وقته درگیرم با خودم اصن روبه راه،
نیستمو گله مندم همش از این روزگار،
از موندنیام مونده فقط عکس رو دیوار توی قاب،
برم داشته فکر و خیالو همش تو فکر فروام،
این سردردایه لعنتیم بازم شدن شروع اه،
شبو روزمو گم کردمو نه شب دارم نه روز قلب،
درد میکنه و درد قلبم بد بریده امونم،
چشام روهم بند نمیشنو خون شدن از بیخوابی،
عقربه نمیچرخه اصن مشتام روی دیوار بی،
انگیزمو ناامیدم متنفر از این حال بی،
زارم از این زندگی شدم بهونه جو ایراد گیر،
بهم ریخته روحو روانم نمونده اعصاب برام،
فکر نمیکردم یه روزی شکل امروز از پادرآم،
سرزنده و سرحال بودم نیستم امروز غبراق یچ،
زندگیم شده یه جور یه رنگ یکنواختو تکراری،
تنهام توی خلوت خودم نه ندارم اشتیاق،
به رفتو آمد با کسی و غرق شدن همه کشتیام،
پریشونم آشفته اندوه مند اندوهگین،
سرگشتم متحیر درموندم محزون این،
هوش و حواس پریده از سر دچار پرتی حواس شدم،
حتی نمیتونن از من داروها دردی دوا کنن،
یاری نمیکنه نفس خونه سنگین هواشو من،
اصن حالو روزم خوش نی همش درگیرم با خودم،
جونی تو تنم نمونده بی رمقم پاره قلبم،
بریدم از زندگیو حسو حال قالبم غم،
شکستن آدما دلم رو گذاشتن پا رو قلبم،
تنها مونسم شده یه دونه قلم با یه دفتر،
_____
طاق شده طاقتم اینقد به بن بست برخوردم،
غوطه ور تو مشکلاتم خل وضعمو افسردم،
زندگی به وفقه مرادم نبوده نیست نه،
دردامو تو خودم ریختم از درونم هیچکس،
باخبر نی نمیدونه چه اندازه داغونم،
میگذره امروز و میاد یه فردایه داغونتر،
به استخوونم رسیده کارد و شدم عاصی من،
میپرم به هرکسی که بخواد بشه پاپیچم،
ابروهام توهم یه اخم غلیظ تویه چهرم،
بعضی وقتا دلم میگیره و نمیدونم چم هست،
پر شده پیشونم از این چین و چروکو من،
خیلی سعی و تلاش کردم نشد از نو شروع کنم،
شدم بدبینو ندارم اعتماد به چشام حتی،
هرروزم اضافه میشه به زخمامو جراحتهام،
به فحش میکشم این دنیارو تاخالی بشم شاید،
آخه مسبب شد این تیغ بره برسه به این شاهرگ،
ناراضیم از همه چی چیزی نیستش ایده آلم،
درمیرم ازکوره همش میزنم به سیم آخر،
اعتماد به نفسم صفر بی روحیه بی ارادم،
هرچی زمان میگذره بیشتر میشم من سینه چاکتر،
عمق فاجعه منم یه سیاه بخته بدطالع،
یه آدم فلک زده که سگ شده اخلاقش،
فشار زندگی زیاده روم میرم از حال هی،
میتپه قلبم هنو ولی من مرده ام درواقع،دوباره دلم گرفته گرفته گلومو بغض،
درونم جنگو دعوا کشمکشو نزاعه خب،
دلم از عالم و آدم شده از زمونه پر،
یه خواب راحت میخوام که پا نشم از اونم صبح،
بی اختیار میریزن اشکام رویه گونه هام،
چند وقته درگیرم با خودم اصن روبه راه،
نیستمو گله مندم همش از این روزگار،
از موندنیام مونده فقط عکس رو دیوار توی قاب،
برم دب،
برم داشته فکر و خیالو همش تو فکر فروام،
این سردردایه لعنتیم بازم شدن شروع اه،
شبو روزمو گم کردمو نه شب دارم نه روز قلب،
درد میکنه و درد قلبم بد بریده امونم،
چشام روهم بند نمیشنو خون شدن از بیخوابی،
عقربه نمیچرخه اصن مشتام روی دیوار بی،
انگیزمو ناامیدم متنفر از این حال بی،
زارم از این زندگی شدم بهونه جو ایراد گیر،
بهم ریخته روح و روانم نمونده اعصاب برام،
فکر نمیکردم یه روزی شکل امروز از پادرآم،
سرزنده و سرحال بودم نیستم امروز غبراق هیچ،
زندگیم شده یه جور یه رنگ یکنواختو تکراری،
تنهام توی خلوت خودم نه ندارم اشتیاق،
به رفتو آمد با کسی و غرق شدن همه کشتیام،
پریشونم آشفته اندوه مند اندوهگین،
سرگشتم متحیر درموندم محزون این،
هوش و حواس پریده از سر دچار پرتی حواس شدم،
حتی نمیتونن از من داروها دردی دوا کنن،
یاری نمیکنه نفس خونه سنگین هواشو من،
اصن حالو روزم خوش نی همش درگیرم با خودم،
جونی تو تنم نمونده بی رمقم پاره قلبم،
بریدم از زندگیو حسو حال قالبم غم،
شکستن آدما دلم رو گذاشتن پا رو قلبم،
تنها مونسم شده یه دونه قلم با یه دفتر،
_________
طاق شده طاقتم اینقد به بن بست برخوردم،
غوطه ور تو مشکلاتم خل وضعمو افسردم،
زندگی به وفقه مرادم نبوده نیست نه،
دردامو تو خودم ریختم از درونم هیچکس،
باخبر نی نمیدونه چه اندازه داغونم،
میگذره امروز و میاد یه فردایه داغونتر،
به استخوونم رسیده کارد و شدم عاصی من،
میپرم به هرکسی که بخواد بشه پاپیچم،
ابروهام توهم یه اخم غلیظ تویه چهرم،
بعضی وقتا دلم میگیره و نمیدونم چم هست،
دوباره دلم گرفته گرفته گلومو بغض،
درونم جنگو دعوا کشمکشو نزاعه خب،
دلم از عالم و آدم شده از زمونه پر،
یه خواب راحت میخوام که پا نشم از اونم صبح،
بی اختیار میریزن اشکام رویه گونه هام،
چند وقته درگیرم با خودم اصن روبه راه،
نیستمو گله مندم همش از این روزگار،
از موندنیام مونده فقط عکس رو دیوار توی قاب،
برم داشته فکر و خیالو همش تو فکر فروام،
این سردردایه لعنتیم بازم شدن شروع اه،
شبو روزمو گم کردمو نه شب دارم نه روز قلب،
درد میکنه و درد قلبم بد بریده امونم،
چشام روهم بند نمیشن و خون شدن از بیخوابی،
عقربه نمیچرخه اصن مشتام روی دیوار بی،
انگیزمو نا امیدم متنفر از این حال،
بیزارم از این زندگی شدم بهونه جو ایراد گیر،
بهم ریخته روح و روانم نمونده اعصاب برام،
فکر نمیکردم یه روزی شکل امروز از پادرآم،
سرزنده و سرحال بودم نیستم امروز غبراق هیچ،
زندگیم شده یه جور یه رنگ یکنواخت و تکراری،
تنهام توی خلوت خودم نه ندارم اشتیاق،
به رفتو آمد با کسی و غرق شدن همه کشتیام،
پریشونم آشفته اندوه مند اندوهگین،
سرگشتم متحیر درموندم محزون این،
هوش و حواس پریده از سر دچار پرتی حواس شدم،
حتی نمیتونن از من داروها دردی دوا کنن،
یاری نمیکنه نفس خونه سنگین هواشو من،
اصن حالو روزم خوش نی همش درگیرم با خودم،
جونی تو تنم نمونده بی رمقم پاره قلبم،
بریدم از زندگیو حسو حال قالبم غم،
شکستن آدما دلم رو گذاشتن پا رو قلبم،
تنها مونسم شده یه دونه قلم با یه دفتر،
_________
طاق شده طاقتم اینقد به بن بست برخوردم،
غوطه ور تو مشکلاتم خل وضعمو افسردم،
زندگی به وفقه مرادم نبوده نیست نه،
دردامو تو خودم ریختم از درونم هیچکس،
باخبر نی نمیدونه چه اندازه داغونم،
میگذره امروز و میاد یه فردایه داغونتر،
به استخوونم رسیده کارد و شدم عاصی من،
میپرم به هرکسی که بخواد بشه پاپیچم،
ابروهام توهم یه اخم غلیظ تویه چهرم،
بعضی وقتا دلم میگیره و نمیدونم چم هست،
پر شده پیشونم از این چین و چروکو من،
خیلی سعی و تلاش کردم نشد از نو شروع کنم،
شدم بدبینو ندارم اعتماد به چشام حتی،
هرروزم اضافه میشه به زخمامو جراحتهام،
به فحش میکشم این دنیارو تاخالی بشم شاید،
آخه مسبب شد این تیغ بره برسه به این شاهرگ،
ناراضیم از همه چی چیزی نیستش اید آلم،
درمیرم ازکوره همش میزنم به سیم آخر،
اعتماد به نفسم صفر بی روحیه بی ارادم،
هرچی زمان میگذره بیشتر میشم من سینه چاکتر،
عمق فاجعه منم یه سیاه بخته بدطالع،
یه آدم فلک زده که سگ شده اخلاقش،
فشار زندگی زیاده روم میرم از حال هی،
میتپه قلبم هنو ولی من مرده ام درواقع،