دانلود آهنگ تصنیف از همای مستان
متن آهنگ تصنیف از همای مستان
بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگر در کعبه می گـردد نمـایـان پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی
در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، چرا بیهوده میکوشی
در اینجا مـردم آزاری ، در آنجا از گنـه آری ، نمی دانم چه پنداری
در اینجا همـدم و همسایه است در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنـداری کجا وی از تـو می خواهـد چنین کاری
چه پیغامـی که جز با یک زبان گفتـن نمی داند
چه سلطانی که جز در خـانـه اش خفتن نمی داند
چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند
به دنبال چه می گردی که حیرانی
خـرد گم کرده ای شاید نمی دانی
همـای از جان خـود سیری کـه خـامـوشی نمی گیـری
لبت را چون لبان فرخی دوزند تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنـه انگیـزند تو را بـر سر در میخانه آویزند