متن آهنگ خاک از امیر آرام

برخیز شتربانا بربند کجاوه

کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه

از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه

وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

بگذر به شتاب اندر از رود سماوه

در دیده من بنگر دریاچه ساوه

ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم

خاک عرب از شرق به اقصی گزراندیم

دریای شمالی را بر شرق نشاندیم

وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم

در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود

در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود

در اندلس و روم عیان قدرت ما بود

غرناصه و اشبیلیه در طاعت ما بود

برخیز شتربانا بربند کجاوه

کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه

امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم

در داو فره باخته اندر شش و پنجیم

با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم

چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم

هم باخته کاشانه و هم باخته گنجیم

ماییم که در سوگ و طرت قافیه سنجیم

جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار

افسوی که این مزرعه را آب گرفته

دهقان مصیبت زده را خواب گرفته

خون دل ما رنگ می ناب گرفته

وز سوزش طب پیکرمان تاب گرفته

رخسار هنر گونه مهتاب گرفته

چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته

ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار

ابری شده بالا وشرفته است فظا را

از دود و شرر تیره نموده است هوا را

آتش زده سکان زمین را و سما را

سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را

ای واسطه رحمت حق بهر خدا را

زین خاک بگردان ره طوفان بلا را

بشکاف ز هم سینه ای ابر شرر بار

برخیز شتربانا بربند کجاوه

کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه

شاعر : ادیب الممالک فرهانی