دانلود آهنگ قطعه ۱۸ از احمد شاملو
متن آهنگ قطعه 18 از احمد شاملو
پس آه واره یی چالاک
بر خاک
جنبید
تا زمین ِ خسته به سنگینی نفس بکشد
سخت
سرد .
چشمه های روشن
بر کوه ساران جاری شد .
و سیاهی ِ عطشان ِ شب آرام گرفت .
و آن چیز ها همه
که از آن پیش
مرگ را
در گودنای خواب
تجربه یی می کردند
تند و دم دمی
حیات را به احتیاط
محکی زدند .
پس به ناگاهان همه با هم برآغازیدند
و آفتاب
بر آمد
و مُردگان
به بوی حیات
از بی نیازی های خویشتن آواره شدند .
شهر
هراسان
از خواب ِ آشفته ی خویش
برآمد
و تکاپوی سیری ناپذیر ِانباشتن را
از سر گرفت .
انباشتن و
هر چه بیش انباشتن
آری
که دست ِ تهی را
بر سر می توان کوفت .
و خورشید لحظه یی سوزان است ،
مغرور و گریزپای
لحظه ی مکرر ِ سوازنی ست
از همیشه
و در آن دم که می پنداری
بر ساحل ِ جاودانه گی پا بر خاک نهاده ای
این تنگ چشم
از همه وقتی پا گریزتر است .
دانلود آهنگ قطعه ۱۸ از احمد شاملو
متن آهنگ قطعه 18 از احمد شاملو
مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
از بهار
حظّ تماشایی نچشیدم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.
□
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم، -
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
در آمیختن می خواهم.