دانلود آهنگ نفس از حبیب
متن آهنگ نفس از حبیب
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصارِ جادویه روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برا
رایت خون به جنون به صلابت صخرهٔ کوهسار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنّم و ترانه
لبه زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنّم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن
در این حصارِ جادویه روزگار بشکن
شب غارت تتاران
همه سؤ فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه یه دیو سار بشکن
زبرون کسی نیاید
جویباری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آااا
سپه تتار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتابه خود باشو طلسم کار بشکن
به سرای تا که هستی
که سرودن است بودن
به ترنّمی دژ وحشت این دیار بشکن
نفسم گرفت از این شهر دره این حصار بشکن
دره این حصارِ جادویه روزگار بشکن
شب غارت تتاران
همه سؤ فکنده سایه
تو به آذرخش این سایه دیو سار بشکن
زبرون کسی نیاید
جویباری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آااا
سپه تتار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتابه خود باشو طلسم کار بشکن
به سرای تا که هستی
که سرودن است بودن
به ترنّمی دژ وحشت این دیار بشکن
نفسم گرفت از این شهر دره این حصار بشکن
دره این حصارِ جادویه روزگار بشکن
نفسم گرفت از این شهر دره این حصار بشکن
دره این حصارِ جادویه روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برا
رایت خون به جنون به صلابت صخرهٔ کوهسار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنّم و ترانه
لبه زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنّم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
نفسم گرفت از این شهر دره این حصار بشکن
دره این حصارِ جادویه روزگار بشکن