دانلود آهنگ پسر چوبی از حجت سلطانی
متن آهنگ پسر چوبی از حجت سلطانی
اشک هایم جرعه شد خماریم خمره پر
باران ریخت خود ب خود
کهنه درخت پیر مرده کودکی بود که زنده شد
من پسر چوبی خدام برعکس شما
به جای نفرت عشقه که موج میزنه تو چشام
تا ب پام سایه میندازم برسر تبر ب بدستان
و اَره کشان از زمینش تنه ام رشد کرد بارها م
نو کشتن تا نجار گفت بسه مردن،
به چوب تنم فوت کرد شد روحم
تا درکشم کنم تا دور دست بهم گفت
ریشه هاتو خشک میکنه دروغ گفتن
خندید تا بغض کردم گفت ترسیدن
به من پشت گردنه گفت
با من غصه وغم نمیره به چوبِِ تنت .
پسرک چوبی دیگه هیچ وقت گریه نکرد
چون میدونست بازیچه دست پیره مرده
پسرک ره گشود ب شهر غم اول باید
واسه خودش ی قبر میکند یه چاله واسه ،
درخت سبز کودک تن زیر بارون،
برهنه تر ولی توی آتیشی که میسوزه تنت
فقط با خدا میشه درونت سرد شه
ولی افسوس به یخ مغزت به سنگ قلبت
به تندیس دورو دو رنگت.اصن میدونی
چرا چوبع تنم؟ ایجوری ضربات شما
کوچیک ترن و نمیاد دیگه خونی ازم
و بجا بخیه جوونه میزدم چون
تو شهری ک پوچی هدفه آرزوها گم میشن
تو جیب بچه پرسید !!! توی خلوتی که ریا و رنگه؟
خالقو خلقه یا شیطانو بنده؟؟