دانلود آهنگ یلدای بعد از تو از رسول فرهادی
متن آهنگ یلدای بعد از تو از رسول فرهادی
دنبال بهانه بودم ...
دنبال بهانه بودم از راه رسید
تقویم ورق خورد و به خود آذر دید
این بار بهانه ی دلم یلدا شد
باز عقده ی کهنه ی دلم پیدا شد
باز هم تو نبودی و قلم لب وا کرد
باز هم غم تو عاشقتو رسوا کرد
هر قدر سکوت کردم انگار نه انگار
خاموش برای یک دم، این آتش تب دار
هر لحظه وجودمو به یغما می برد
بعد از تو دلم از خودمم حرف می خورد
دلشوره مرا احاطه کرد، بعد از تو
سیگار و شب و هوای سرد، بعد از تو
خاموشی و یک عمر سقوط، بعد از تو
تنهایی و آهنگ سکوت، بعد از تو ...
بعد از تو جهان من تماشایی شد
این خونه برای من عجب جایی شد
این خونه محل دفن رویاها شد
در ذهن اتاق هزار آیا جا شد ...
سرگرمه خودم بودم، بی هیچ عذابی
اصلا خبری نبود از این بی تابی
در خلوتم از حس تو لبریز شدم
با سردی تو عاشق پاییز شدم ...
تا عمق وجودم به تو عادت کردم
حتی به لباست هم حسادت کردم
با عطر نفس های تو می خوابیدم
آرامشو با لحن صدات فهمیدم...
احوال دلم حدیث مردم می شد
در چشم تو زیبایی شب گم می شد
در چشم تو تصویره عجیبی دیدم
در چشم تو با ستاره ها خندیدم
در چشم تو دنیای دلم جا می شد
لبخند تو بهترین معما می شد
در چشم تو از غریبه بهتر بودم
آبانی ام و عاشق آذر بودم ...
این حال و هوا خوب نبود، محشر بود
هی روز به روز حال دلم بهتر بود
تا اینکه تو محور نگاهت چرخید
دست تو برام نسخه ی تلخی پیچید
دست تو عزیز، قاتل احساسم شد
از عشق فقط فاصله میراثم شد ...
دارایی من بودی و از دست رفتی
بیراهه به بیراهه به بن بست رفتی
رفتی که نگاهم از تو بی رنگ شود
رفتی که سراپای دلم تنگ شود
رفتی که نفس از بر من دور شود
رفتی که زمین وصله ی ناجور شود
رفتی که به یک باره فراموش شوم
رفتی که چراغ شهر خاموش شوم
از وقتی که اسم دیگری پیدا شد
از قطب جنوب سردتر، خونه ی ما شد
از لذت کافه ها تو دورم کردی
صدبار مرا زنده به گورم کردی
یک بار نشد سهم نگاهم باشی
یا دیر کنم تو چشم به راهم باشی
هر دلهره ای بود، فقط در من بود
بی خوابی من عذاب دل بستن بود
هر بار رها شدم دلم یه جور برگشت
با هر دم من، بازدمم به زور برگشت
از مرز توهم به دلت پل دادم
حتی خودم از پل خودم افتادم
آینده ی ما از اول هم مبهم بود
ای کاش دلیل رفتنت محکم بود
هم صحبت شب های پر از امیدم
حتی به دروغ بگو تو را فهمیدم !
راضی به کمت شدم، یه جوری برگرد
مغلوب غمت شدم، یه جوری برگرد
برگرد یه جوری به تنم عادت کن
حرفی بزن و خیالمو راحت کن ...
حرفی بزن، چیزی بگو، حتی دروغ
حرفای من تلخن مث شعره فروغ !
من شبیه بغض پاییزی شدم
خوش به حالم من عجب چیزی شدم
سهمم از تو شد سکوتی یک نواخت
نیست این حق کسی که از تو بت ساخت
هیچ تکراری شبیه رفتنت نیست
رد پای دست من روی تنت نیست !
کوهی از اندوه کنارم جا شده
روز و ماه و سال من یلدا شده
بی حوصله ام یه کم مراعاتم کن
من کیش شدم بیا منو ماتم کن
با ساعت خونه بی تو درگیر شدم
من جای غذا از نفسم سیر شدم
هر بار به بغض یک غزل تن دادم
تاوان گناهان تو را من دادم ...
از دست تو محروم شدم این کم نیست
یک حادثه ی شوم شدم این کم نیست
می سوزم و می میرم از این خونسردی
افسوس نمی شود به من برگردی ...